یک سوال اساسی
حالا گاوداری و مرغداری و پرورش اسب و این چیزها رو خارج شهر میسازن قابل درکه برام!
اما نمی فهمم دیگه چرا دانشگاهها رو خارج شهر می سازن؟
برچسبها:
آهای دنیا نگه دار میخام پیاده شم
حالا گاوداری و مرغداری و پرورش اسب و این چیزها رو خارج شهر میسازن قابل درکه برام!
اما نمی فهمم دیگه چرا دانشگاهها رو خارج شهر می سازن؟
همیشه یکی پیدا میشه که هلت بده :
چه نشسته باشی روی تاب چه ایستاده باشی لبه ی پرتگاه …
.
.
صفر باش !!!
همان دایره ی ساده و خالی که با حضورش روبروی هر عددی ، آن را تا ده ها و صدها برابر ارزش میبخشد …
.
.
سوزش شلاقی که بیدارم کند بهتر از نوازش دستی ست که خوابم کند …
.
.
با خودتان که خوب تا نکنید ، روزگار شما را تا میکند ، می کند توی پاکت و می اندازد توی صندوق پستی ؛ به یک مقصد نامعلوم …
.
.
ابراز یک کلمه دلگرم کننده به فردی درمانده ، ارزشش بیشتر از ساعتها تعریف و تمجید بعد از کامیابی اوست …
.
.
کودکی مرحله ای از زندگی ست که تو در آیینه شکلک در میاوری …
میانسالی مرحله ای از زندگی ست که آیینه برایت تلافی می کند …
.
.
تظاهر به خوشبختی دردناک تر از تحمل بدبختی است !
.
.
ﻧﻪ ﻣﺮﮒ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ به خاطرش ﺷﺮﺍﻓﺘﺶ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ …
.
.
شاید چیزایی که میخوایم واسمون اتفاق بیفتن و نمیفتن واسه اینه که در حد ما نیستن ، از اون بهتر لیاقت ماست !
.
.
باز هم بلند شو ، ایستادن کسی که زمینش زده اند از کسی که به زور سر پایش نگه داشته اند زیباتر است …
.
.
انسان سه راه دارد :
راه نخست از اندیشه می گذرد ، این والاترین راه است !
راه دوم از تقلید می گذرد ، این آسان ترین راه است !
راه سوم از تجربه می گذرد ، این تلخ ترین راه است !
.
.
خیلی چیزها هستند که وقتی به دستشان می آوری دیگر برای تو نیستند ، تویی که در دست آنهایی …
.
.
دشمنان خود را دوست داشته باش !!! دیوانه شان میکند …
وقتی اسم وبلاگم را می بینن برای من پیام میزارن که * چشمتون کور میخاستین انقلاب نکنین !! * و من خنده ام میگیره که ما چوب دو سر نجس شدیم . میگید چطور ؟ ما اگه نسل دل سوخته هستیم واسه اینه که نه زمان قبل انقلاب را درک کردیم و نه بعد انقلاب را خوشی دیدیم . نسلی هستیم که با صف بزرگ شدیم و با انتظار !! با دلهره و آشوب به خواب میرفتیم و حق نداشتیم بیشتر از کوپنمان حرف بزنیم !!! دلمان سوخت بخاطر اینکه کوچتکرین دلخوشیها را از ما دریغ کردن . نوشابه بدون ساندویچ به ما نمی دادند !! تمام زندگی ما و جوانی ما خلاصه شده بود در یک چیز " صف "!!! در مدرسه به صف می ایستادیم ، برای خرید نفت ، شیر ، قند ، سیگار ، تخم مرغ ، پنیر ، نون و ... در صف بودیم . نه ماهه سال را یا مدرسه میرفتیم یا در صف بودیم و تابستان کار میکردیم. تا کمک خرج پدر باشیم !!! جنگ ناجوانمردانه که به کشور ما تحمیل شد . نوجوانی ما را گرفت شور را از ما گرفت . تلویزیون تبلیغ نداشت تا با آن مدل روسری را خواهرمان تقلید کند !!! یا مادرمان هوس هود آشپزخانه کند !!! هرچه بود گل بود و گل بود ، گل انتظار !!! ما اسمش را این نهاده بودیم یک تصویر سیاه و سفید از یک گل و منتظر می ماندیم تا برنامه بعدی !!! دنیای ما رنگی نبود سیاه و سپید بود !! دنیای ما نهایتش رساندن نامه ایی با هزار ترس و لرز بدست دوست دخترمان بود ( که اگر بر ملا میشد آبروی فک و فامیلت بر باد رفته بود ) . دنیای ما ، دنیای بی دنیایی بود !!!دنیایی که ما در آن آرزویی نداشتیم . برای خودمان دنیایی نداشتیم . هرچه بود امر و نهی پدر بود یا مادر !!! دنیای ما دنیای جبر بود و اجبار !!! عین سربازی !!! چرا هم نداشت !!! حق نداشتی تو روی پدر و مادرت بایستی !!! دنیای ما همه چیزیش را میشد حدس بزنی . پدر کار میکرد از صبح تا شب بیرون از خانه بود . مادر در خانه بود نه پای تلویزیون و انتن ماهواره و .... مشغول پخت و پز و نهایت نگرانی اش که چی بپزد برای شام !!! بچه ها از مدرسه آمده نیامده دفترچه مشق جلویشان و ده دفعه بنویسند از روی تصمیم کبری !!! و معلمها که چه سنگدل ترکه میزدند و ما با رضایت دل کف دستمان را میگرفتیم تا ترکه بخوریم و از ترس خجالت و باز نشدن نیش رفیقمان اشکم نمی ریختیم !! هرچند تا ساعتها دردش جز جز میکرد !!! ما این دوران را گذرانیدیم و حالا را با آن زمان مقایسه کنید . به پارک و بوستان که میری چه میبینی ؟ مانتو های کوتاه !!! وتنگ و چسبان !!! گوشیهایی که از کوچک ترین زوایای زندگی خصوصی مردم آزادانه فیلم و عکس میگیرند و در کمترین زمانی اون به سراسر کشور و بلکه جهان پخش میکنن !! پسرها یی را میبینی که بیشتر از اینکه شلوار شون را ببینی مارک شورتشون و قسمتی از باسن هاشون را خواهی دید ... حالا همه با کلاس شدند .gf دارن پسرها و bf دارن دخترها !!! اصن واسه خودشون زبون فارسی خاص خودشون را دارن آیا را عایا مینویسند و وقتی میخوان بنویسن خنده ، خخخخخخ را تکرار میکنن . با این همه آزادی چه در لباس پوشیدن چه در خوراک چه در پوشاک و چه در رابطه با هم . هنوز میگن ما آزاد نیستیم . دیگه مرگ میخاین برید قبرستان !!!!!
صبح ساعت ۵
زن ایرانی قدیم: به آهستگی از خواب بیدار میشود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
زن ایرانی جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..
صبح ساعت ۶
زن ایرانی قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بیدار کردن آقای شوهر است.
زن ایرانی جدید: باز هم خوابیده است
صبح ساعت ۷
زن ایرانی قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
زن ایرانی جدید: هنوز خوابیده است.
صبح ساعت ۱۱
زن ایرانی قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
زن ایرانی جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است
ظهر ساعت ۱۲
زن ایرانی قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
زن ایرانی جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت میکند
ظهر ساعت ۱۳
زن ایرانی قدیم: در حال شستن جوراب و لباسهای آقای خانه درون تشت وسط حیاط خلوت میباشد.
زن ایرانی جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…
ظهر ساعت ۱۴
زن ایرانی قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
زن ایرانی جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون مایکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV میباشد.
ظهر ساعت ۱۵
زن ایرانی قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان میباشد.
زن ایرانی جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت ۱۶
زن ایرانی قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
زن ایرانی جدید: در حال پرو کردن لباسهای خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد میکشد.
عصر ساعت ۱۷
زن ایرانی قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
زن ایرانی جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت ۱۸
زن ایرانی قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
زن ایرانی جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را میبرد.
شب ساعت ۱۹
زن ایرانی قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت ۲۰
زن ایرانی قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوض خانه است.
زن ایرانی جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت ۲۱
زن ایرانی قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
زن ایرانی جدید: در رستوران ، پیتزا میل میفرمایند.
شب ساعت ۲۲
زن ایرانی قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
زن ایرانی جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
خدایا...
به بزرگیت قسم،
توعکسهای دست جمعی،
جای هیچ پدر مادری روخالی نذار....!
خدایـــــــــــــا ...!
اگه یه روز فراموش کردم خدای ِ بزرگـــــــــــــی دارم ...
تو فرامـــــــــــــوش نکن که بنده کوچیکـــــــــــــی داری ...
با نوازشی و یا شاید تلنگری آرام وجودت را ،
همراهیت را ، مهربانی و بزرگی ات را برایم یاداوری کن.....
شخصیت شناسی به وسیله انگشتر
انگشتر خود را در کدام انگشت به دست می کنید؟
* انگشت شست
* انگشت اشاره
* انگشت وسط
* انگشت انگشتری
* انگشت کوچک
* انگشتر به دست نمی کنم .
جواب تست
انگشت شست : شما مجذوب کالاهای مدرن و روز هستید از مورد توجه قرار گرفتن لذت می برید شما تفریح را دوست دارید و از زندگی لذت می برید و همشه آماده هستید تا با چیزهای جدید رو به رو شوید.
انگشت اشاره : شما دارای اعتماد به نفس و مسئولیت پذیر هستید. رهبری و هدایت ر ا دوست دارید و می توانید در ظاهر بسیار جدی و خشن باشید اما در باطن ملایم و حساس هستید.
انگشت وسط: بیشتر افرادی که در این گروه قرار دارند از رشد و بالندگی سر باز می زنند و بیشتر خودمحور هستند با و جود این همشه بی ریا هستند به خصوص نسبت به خانواده و دوستان شان.
انگشت انگشتری : شما فردی حساس و رومانتیک هستید عمیقًا امید دارید تا عشقی بیابید که گرما بخش دل و ابدی باشد.
انگشت کوچک : شما فردی مهربان و متواضع هستید به جزئیات توجه می کنید و دوست ندارید در کارهای تان کوچکترین اشتباهی از شما سر بزند شما بیش از حد خود را به کار مشغول می کنید.
در چند انگشت : آن عده از افراد که در دو انگشت یا بیشتر انگشتر دارند اعتماد به نفس ندارند و همیشه مراقب هستند تا عشق واقعی شان را بیابند عاشق تجملات هستند اما آن را جایگزین ناقابلی برای دوستان و عاشق خود می دانند.
انگشتر به دست نمی کنید : شما خواستار زندگی ساده و بدون تجملات هستید فردی بی ریا، قابل اطمینان، آرام، باهوش و سختکوش هستید و همیشه دوستدار آموختن چیزهای تازه اید. به دلیل احساس خجالتی که دارید از جمع دوری کرده و تا جایی که بتوانید از مشاجره پرهیز می کنید.
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی
شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد